نميدونم 

بازم دلمو و اين بغض هميشگي 

دوست دارم گريه کنم

اينجا که کسي نيست منو ببينه

چرا همه چي اينطوري شده

دوست هاي من همه ناراحت داغون

با کوه هايي که من ميشناختم خيلي فرق دارن

اينا که از اول اينطوري نبودن

خيلي دوست دارم باهاشون باشم کمکشون کنم اما نيستن طرفشون که ميرم بهشون نميرسم

چرا؟؟؟

مشکل از منه؟

خيلي احمقانه اسن

نفيس من ميترسم هيچ کس لياقتمو نداشته باشه

بسه 

خسته شدم

بيخيال بيا روزشماري کنيم

6 روز ديگه شايد دنيام يکم تغيير کرد

راستي بعد از 5 سال يه دوست رو بخواي ببيني استرس داره

نميدونم 5 سال خيليه يعني بايد منتظر يه آدم ديگه باشم

قطعا خيلي از اخلاقامون فرق کرده

به اميد يه روز بهتر

نظرات شما عزیزان:

ارمین

ساعت14:54---11 آبان 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی...

بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی...

بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...

بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی...

بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری...

بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی...

ارمین

ساعت9:53---26 مهر 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

salam khofi man khobam mamnon

alireza

ساعت9:55---24 مهر 1391

[وب سایت]

سلام عزیزم
خوبی ابجی جونم
چرا بهم سر نمیزنی
منو تنها گذاشتی دیگه؟؟؟

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: